خوب بزای ماجرای علمی. جنایی. ناموسی شرح بدم
من براد خواهری ندارم (تک فرزندم ) هرچند تک فرزندی برخلاف بارو عموم که فکر میکنن خوبه
خوب نیست ...اما ... هر چیز بدی همی خوبیهایی داره
حالا من نمیدونم این جریانی که میخوام تعریف کنم کجای خوبیهای تک فرزندی رو نشون میده !
آره ...داشتم میگفتم ...آدم وقتی تنهاست فکرایی عجیبی از مغزش میگذره
4یا5 سالم بود توی حیاط خونه تنها رویی بلوک سیمانی نشسته بودم
طبق معمول کل زندگیِ . تنها نه دوست نه برادر نه خواهر
توی سکوت کامل
که یهو صدایی قود قود بلندی مرغ . بعد تخم گذاشتن .
بزرگترین جزغه زندگی . توی مغزمو زد . البته توی 4یا 5 سالگی
و اون جرغه این بود که مرغا چجوری تخم میزارن !!!
خلاصه دیدم نه . نشستن فایده نداره . جاذبه زمین نیست که بیکار بشینم سیب بوخوره رو سرم پیداش کنم
قطعا این کار تحقیقات پیچیده تری میخواست
اول از همه رفتم بیبنم اصلا مرغه تخم گذاشته یا نه . خوب آره تخم گذاشته بود
کارمو دقیقا از صبح فردا شروع کردم
اول از این ور حیاط رفتیم اون ور حیاط نشستیم
خوب برای پدر مادرمم عجیب نبود که من از این ور حیاط برم اون ور حیاط بشینم
بعدش کشیک کشیدن نزدیک لونه مرغا
ساعتها میشستم رفت آمد مرغارو زیر نظر داشتم .
ی جورایی دیگه مرغا بهم شک کرده بودن ...یعنی کلای جوری بی تفاوت نسبت بهم بودم
اما مطمئن بودم ...اونام دارن منو میپان
خلاصه 2 یا3 روز همین طوری گذشت
آخرش پشتکار من جواب داد . یکی از مرغا کم آورد . آره کم اورد .
آروم آروم رفت سمت لونه ...منم نگاش نمیکردم اما حواسم بهش بود
خلاصه پر گرفت رفت بالا ....1 دقیقه نشد شروع کرد به قود قود کردن 2 یا 3تا قود قود
با خودم گفتم یعنی این قدر سریع ..؟؟؟ مگه تخم مرغو توی جیبش داشت
رفتم ببینم .
پرید پایین ... دیدم نه ... تخم نکرده ...قود قود مشقی بود (آمار تخم مرغای لونه رو داشتم)
دوباره رفتم کشیک ...دوباره اومد ...بازم ی دوری روی لونه زد یکی دوتا قود قود کرد پرید پایین
اما تخم نکرده بود !!!
دیگه بعد ظهر شده بود ...چند بار این کارو کرد ...خیلی خسته شده بودم
واقعا کسب علم خیلی سخته ...نمیدونم کار نیوتون واسه کشف جاذبه زمین سختر بود یا کار من ؟!
آخرشی بار پرید بالا لونه پایین نیومد
با خودم گفتم احتمالا داره تخم میزاره ... آروم آروم رفتم سمت لونه
از شوکه شدن مرغه وقتی که منو دید فهمیدم
آره درست حدس زدم . سر بزنگاه گرفتمش
چشم تو چشه هم نگاه میکردم .
بعد چند لحظه مرغه یکی از چشاشو نیمه بسه کردوی صدایی عجیبی از خودش در میاورد
صدای ق ممتد (قققققققققققققققققققق.....)
فهمیدم که داره زور میزنه ... چقدر باید درد داشته باشه !!!
اما خوب اون روز فقط با خیره موندم توی چشای مرغی که داره زور میزنه
هرگز بار علمیم بالا نمیرفت ...بخاطر همین جعبه رو چرخوندم
آرررررررررره ...
و آنجا بود که بعد افتادن سیب از روی درخت نیوتون جاذبهراکشف کرد !!!
بعد چند ثانیه مرغه به خودش اومد ...چرخیدی خورده منو نگاه کرد ... من هیچی نگفتم .
یهو خیلی آروم با فاصله شروع شد ...قود ...قود...قود ...قود...قود قود قودا ...
قود قود قودا.....قود قود قودا....قود قود قودا...
قبل این جریان حتما برای این همه سرو صدا دعواش میکرموی چیزی براش پرت میکردم .
اما الان نمیتونستم ..چون واقعا کار بزرگی انجام داده بود
خلاصه با همو قود قود قودا از جعبه پرید بیرون
یهوی صدایی اومد . سرمو برگردوندم دیدمی چیزی داره از اون ور حیاط با سرو صدا میدوه طرف لونه
آره خروسه بود ...رسید پای لونه ی نگاهی به مرغه انداختی نگاهی به من انداخت
شروع کرد به دادو بیداد کردن
مرغه خروسرونگاه میکرد ..منو نگاه میکرد ... هی قود قود قودا میکرد
خروسه هم هی مرغرو نگاه میکرد هی منو نگاه میکرد هی فوش میداد
که مثلا خودت خارومادر نداری ...اینجا چیکار میکنی .....فلان فلان شده .
آره ...اون روز خیلی بار علمیم رفت بالا
تازه بعدا فهمیدم بعضی از مرغا قبل از اینکه تخم بزارن
الکی میرن روی لونه میچرخ ... فکر کنم میخوان امنیتو ...بسنجن
بخاطر همین اون مرغه چندبار رفت روی لونه اما تخم نذاشته بود
از اون روز به بعد به تخم مرغا احترام میزارم چون واقعا تلاشو زحمت بالایی براش کشیده شده